پایگاه اطلاع رسانی*سرخنکلایی ها* ، رسانه ای برای همه مردم سرخنکلا

امروز داشتن رسانه ی خوب، یک ضرورت فرهنگی است

پایگاه اطلاع رسانی*سرخنکلایی ها* ، رسانه ای برای همه مردم سرخنکلا

امروز داشتن رسانه ی خوب، یک ضرورت فرهنگی است

سلام. «سرخنکلا» شهر کوچکی است در ایران اسلامی از استان زیبای گلستان؛ گرگان، بخش بهاران. ما تلاش خواهیم کرد تا حلقه وصل و همفکری همه بچه های «سرخنکلا» باشیم که می خواهند کمک کنند برای کارهای فرهنگی در «سرخنکلا».
آی دی ما در تلگرام @blogger1404

آخرین نظرات

نامه دو جوان سرخنکلایی به یک شهید

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۹ ب.ظ

  بعضی چیزها هستند که وقتی با دقت درباره آنها فکر کنی، علیرغم سادگی دنیایی از مفاهیم و نشانه ها را در خود دارند. چند روز قبل در میان یادگاری های دوران خردسالی خودم نامه ای جالب پیدا کردم که نمی دانم چطور به دست من رسیده است اما الان مطمئناً از بسیاری از یادگاری های شخصی و خانوداگی ام برایم ارزشمند تر است.

  به یاد دارم آن سالها هر چیزی که مربوط به «جنگ» بود را با دقت و در جای مطمئن نگهداری می کردم، از دفترچه خاطرات پدرم در جبهه گرفته تا عکسهای برادرم و دوستانش پای اتوبوس هنگام اعزامشان به منطقه و تصاویری از تشییع یا مراسمی که برای شهدای روستای آن روز سرخنکلا برگزار می شد. یا حتی چند پوکه فشنگ خالی که بزرگترها از جبهه برایمان به سوغات می آوردند یا خودمان با کنجکاوی کودکانه مان و تلاش فراوان در حوالی «تپه مقصوتی» بعد از رزمایشهای بسیج که به آن «مانور» می گفتند، پیدا می کردیم!

  اگر چه بسیاری از این یادگاری ها را طی سالیان دراز از دست داده ام اما همین تعداد اندک باقیمانده هم مرا به فکر فرو می برد و اولین چیزی هم که حتماً به ذهن شما می رسد، مقایسه آن روزها و آن افراد و آن افکار و رفتارها با افکار و رفتار مردم در این روزگار و زمانه است.

  اما نشانه ها و پیامهای این نامه که اول شما را به دیدن آن دعوت می کنم ؛



 

  پس از سالها، اولین نکته ای که در این نامه دیدم همان سادگی و صمیمیت بین جوانهای دهه شصت سرخنکلا یعنی «تقی خدادوست» و «حبیب زوار» با شهید «حیدر قادر آبادی» است. آن وقتها که حتی تلفن هم به اندازه کافی در درسترس نبود، فرستادن نامه بین مردم و مخصوصاً رزمندگان جبهه ها آسانترین وسیله ارتباطی بود. خوب است جوانهای امروز که از وی چت و وایبر یا sms و mms استفاده می کنند بدانند که روزگاری هم سن و سالهای سرخنکلایی آنها چطور صمیمیت ها و صداقت بین خود را با نگارش نامه بر کاغذهای مخصوص از کوههای سر به فلک کشیده کردستان تا دشت های تفتیده و گرم اهواز برقرار می کردند.

  نکته دیگر اینکه اگر امروز می شنویم که جوانهای شیعه یا سنی در عراق و لبنان و افغانستان و  سوریه و فلسطین و پاکستان و ... برای ادای تکلیف خود جهت برقراری امنیت و استقلال مردمشان تلاش می کنند و گاهی فرسنگها دور از خانواده و دیارشان شهید یا مجروح می شوند، روزگاری از همین سرخنکلای خودمان دهها و بلکه صدها جوان با هزاران آرزو و امید همه چیز این دنیا را رها کردند و به همان تکلیف خود عمل کردند. همانطور که «تقی خدادوست» و «حبیب زوار» از «گرگان» اعزام شدند و در مقر «جهاد دامغان» سازماندهی شده و یکی در «مریوان» و دیگری در «بانه» کردستان مشغول جهاد شدند تا در نامه ای که برگه آن را «پشتیبانی جهاد سازندگی قم» چاپ کرده بود ، با مداد معمولی نقاشی یک گل را با «دوستت دارم» برای «حیدر قادرآبادی» در «اهواز» بفرستند. زیرا گرگان و دامغان و مریوان و بانه و قم و اهواز و ... آن روز همه «ایران» بود.

  درس دیگر اینکه آن روزهای «جنگ سخت» در این سرزمین گذشت و آنها که به تکلیف عمل کردند اگر مانند «حیدر» از میان ما سرخنکلایی ها رفتند حالا قبورشان زیارتگاه ماست و اگر مانند‌ «تقی» و «حبیب» با غبطه و حسرت فراوان ماندند و مثل صدها رزمنده دیگر، هر یک سرنوشتی متفاوت پیدا کردند.

    اما امروز یادگاران آن جنگ که باید به حق آن را «دفاع مقدس» بنامیم در کنار همه افراد آن گروه دیگر که عافیت را بر تکلیف ترجیح دادند و «ما» که نمی دانیم در کدام گروه هستیم در «جنگ نرم» به سر می بریم، باید خیلی تلاش کنیم که بفهمیم «امروز تکلیف چیست؟»

    نکته آخر هم اینکه علاوه بر تصویر امام راحل (ره) تصویر دیگری نیز در این نامه هست که بیش از هر چیز برای من دو پیام داشت، یکی «دعا برای عاقبت به خیر شدن» و دیگر فکر کردن و «درس عبرت گرفتن» از سرنوشت شخصیتهای مختلف در تاریخ انقلاب.


نظرات  (۱۷)

۱۰ مهر ۰۱ ، ۱۰:۲۶ یاسین داودی

دایی حیدر خدابیامرزتت

۰۲ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۷ وحید تاجیک
اینطور مطالب متاسفانه کمتر به ما که نه جنگ را دیدیم نه شهدا را گفته شده. ما فکر می کنیم شهدا از آسمان امده بودند در حالی که مال همین سرخنکلا بودند. بزرگترهای ما در حق ما کوتاهی کردند که اینها را نمی گویند.
پاسخ:
سلام.
صحیح می فرمایید.
البته متاسفانه!
جناب آقای تاجیک

با تشکر از پاسخ شما 
اتفاقا به نظر می رسد که نگارنده متن پاسخ با استناد به حدیث امیر المومنین ابزار دست همان گروهیست که عمری ملت را امت فرض کرده اند و اگر صدایی مثل صدای ایت الله العظمی منتظری  در نفی خشونت بلند شده است ، علاوه بر خاموش کردن چنین صداهایی دوباره در جایگاه نمره دادن و امتحان گرفتن از افراد ملت بر امده اند.
پاسخ:
سلام مجدد جناب آقای سیروسی!
اینکه بنده را ابزار دست یک گروه بدانید برای بنده «شانیت» یا «کسر شان» نخواهد بود. چون خودم می دانم که آیا چنین هستم یا نه . شما نیز مختارید هر طور که می خواهید فکر کنید.
اما درباره اینکه فرمودید آن گروه «ملت را امت فرض کرده اند»، باید عرض کنم که نه تنها بنده و همفکرانم چنین فرضی را قطعاً قبول داریم بلکه فکر می کنم هیچ فرد اندک مذهبی(مانند بنده)، دینمدار و یا حجت الاسلام و آیت الله دیگری پیدا نمی شود که این فرض را قبول نداشته باشد حتی همان آیت الله که شما نام بردید و امثال ایشان که هم اکنون در جامعه کم نیستند. بنده جداً تعجب می کنم که شما چنین گزاره ای را قبول ندارید و زیر سوال می برید. البته با این حساب معلوم می شود که بنده و شما در «مبانی» و تعاریف مفاهیم و گزاره های فکری مان اختلاف اساسی داریم و در نهایت بحثمان نیز به همین دلیل نه «نافرجام» بلکه «کم فرجام» خواهد بود.
درباره مسائل تاریخی مربوط به آن شخصیت هم که محور بحث قرار دادید پیشنهاد می کنم برای اینکه مانند بنده «ابزار» دست یک گروه قرار نگیرید منابعی مانند کتاب «سنجه انصاف» آقای ری شهری - که شخصی بدون وابستگی به چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگراست - یا کتاب رنجنامه مرحوم آقا سید احمد خمینی و یا جزوه کوچکی تحت عنوان «پیچک انحراف» که مستندات متقن و غیرقابل انکاری در آن هست را حتماً مطالعه بفرمایید.
انشاءالله که پس از آن ذکر بنده از آزمون آن مرحوم در اواخر عمر امام (ره) را «نمره دادن» و لغزشهای مهلک و موضع گیری های ناشی از ساده لوحی و کم اطلاعی شان در مسائل سیاسی را « صداهایی در نفی خشونت» نخواهید دانست.نکته دیگر اینکه از همین پاسخ کوتاه جنابعالی چنین برداشت کردم که شما دارید افراد را ملاک و معیار سنجش حق قرار می دهید در حالی که امیرالمومنین (علیه السلام) در همان تهج البلاغه فرموده اند: اعرف الرجال بالحق و لاالحق بالرجال.
به هر جهت بنده مایلم یا به همین صورت در قسمت نظرات وبلاگ یا ترجیحاً بصورت ایمیل با جنابعالی در این خصوص گفتگو نمایم.
موفق باشید.
شهید حیدر از دوستان برادر من بود که من خاطرات زیادی از داداشم دربارش شنیدم. واقعن اینها افتخارات شهر سرخنکلا هستند. چرا ما قدرشان را نمیدانیم و گرفتاریهای دنیا باعث شده آنها را فراموش کنیم. هنوز که خیلی از بزرگترها و والدین شهدا و جانبازان زنده هستند و میتوانند رفتارو منش آنها را تعریف کنند ولی ما غافلیم. کاش اینطور نبود.کاش.
۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۸ مقصودلو جعفری
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام آقا تاجیک. این سیروسی کیه؟ فک نکنم سخنکلای باشه چون همچین فامیلی نداریم توی شهرمون.
از جوابی که بهش دادی حال کردم. اینا من را یاد **** **** ** ****** ** ** *** میندازن که همش آیه یآس می خوانند و ساز مخالف میزنند.

به یاد همه سبکبالان عاشق

کوه پرسید ز رود،
زیر این سقف کبود

راز ماندن در چیست؟
 گفت : در رفتن من
کوه پرسید: و من؟       گفت : در ماندن تو

بلبلی گفت : و من؟

خنده ای کرد و گفت:     در غزلخوانی تو

آه از آن آبادی

که در آن کوه رَوَد،

رود،مرداب شود،

و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،

و نخواند دیگر،

من و تو ، بلبل و کوه و رودیم

راز ماندن جز،

در خواندنِ من،ماندنِ تو ،رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست

                                                                             بدان!

پاسخ:
سلام.
زیبا بود.
تشکر .
یا علی و التماس دعا .
۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۱ حمید رضا مقصودلو
نامه جالبی بود . از موزه قرض گرفتی؟  چی عجب شد که یاد تپه مقصوتی هم کردی توی این وبلاگت تا حالا همش از تازیکی مینوشتی
چقدر جالبه اون موقع عکس آیت الله منتظری روی نامه های رسمی و غیر رسمی درج میشد
پاسخ:
سلام «دوست» گرامی؛
نه تنها تصویر ایشان روی نامه ها چاپ می شد بلکه رزمندگان از اقصی نقاط کشور و جبهه ها به دیدار ایشان می رفتند و در نماز شب برای سلامتی ایشان دعا می کردند و ...
اما « تاریخ انقلاب» آن طور رقم خورد که تقدیر کننده رقم زد نه آنطور که مردم فکر می کردند خواهد شد.
برای همین هم عرض کردم ما هم باید به اندازه خودمان «عبرت» بگیریم و برای عاقبت به خیری خودمان «دعا» کنیم.
یا علی.
اقای تاجیک 
دقیقا صحیح میفرمایید..ما بیش از سی سال است که ته کوچه بن بست راست قامت ایستاده ایم و خم به ابرو نیاورده ایم درست است حرف شما و امار اسیبهای اجتماعی و توزیع فقر در این مدت نشاندهنده این است که ما در شرایط جنگی هستیم و ایستاده ایم!!ودر باره پارگراف اخر وشخصیتهای اسمش نبر تاریخ انقلاب باید به شما بگویم عجب دنیای وارونه ای است!!


پاسخ:
سلام جناب آقای سیروسی
با تشکر از دغدغه مندی و اعلام نظر شما؛
امیرالمومنین علیه السلام در تقسیم بندی افراد جامعه ، گروهی را « همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح » نامیدند. امیدوارم من با این طرز تفکر شما جزء این گروه نباشم زیرا اگر بر فرض در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام هم زندگی می کردم قطعاً با استناد به چنین آمارها و چنین دیدگاهی کناری می نشستم و به ایشان می گفتم چرا دائم در حال جنگ هستی و چرا این همه فقیر هست و چرا ...
به فرموده آن حضرت در همین فراز «مانند پشه های ناچیزی با هر بادی به سویی کشیده می شدم.»
ضمن اینکه بسیاری از افرادی که چنین تفکر و دیدگاهی دارند چه قبل از انقلاب و چه موقع «دفاع مقدس» و چه در این روزگار به خوبی و خوشی در این جامعه زندگی کرده اند و نه تنها به سفرهای دوبی و آنتالیا و کیش خودشان پرداخته اند بلکه دائم به این فکر بوده اند که چه کنند تا گلیم ابریشم خودشان را بهتر از آب بکشند و همواره از مشکلات جامعه برای خود فرصتی ساخته اند.
در مورد «اسمش را نبر» هم که منظورتان مرحوم آیت الله منتظری است، باید بگویم آنقدر که بنده می فهمم، باکی ندارم که بگویم ایشان فقیهی بزرگ و مبارزی نستوه بود که در اواخر عمر امام (ره) مورد امتحان قرار گرفت ولی نتوانست از این امتحان سربلند بیرون بیاید.
موفق باشید.
در شبهای قدر از همه همشهریان التماس دعا داریم.
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۳ حبیب گِندِله
بازم از شهیدای مله خودتان نوشتی ها
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۴ بسیجی سابق
همه این مقدمه را گفتی که برسی به جمله سیاسی آخر مطلبت. ول کن این بازی را همشهری. در این ماه مبارک رمضان از خدا بترس.
پاسخ:
سلام.
یک زاویه نگاه و برداشت هم می تواند همین باشد که شما فرمودید.
اما نه برای بنده حقیر .
موفق باشید.
با « حسن ظن ».
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۷:۵۳ غضنفر میرزا
آقای تاجیک از شما بعید بود. از کجا میدانی خودشان راضی هستند که متن نامه خصوصی شان را منتشر کنی؟
پاسخ:
سلام.
ممنون از تذکر شما ؛
بنده در متن نامه مطلب خصوصی ندیدم.
سلام اقای تاجیک
مطلب قشنگی بود و نشانه ها به شدت تفکر بر انگیز!!!

اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم!

یعنی شانس اوردیم که با تدبیر جنگمان 8 سال بیشتر طول نکشید وگرنه ......
پاسخ:
سلام جناب سیروسی.
با تشکر از لطف (!) شما .
اگر واقعاً « تفکر » فرمایید تایید خواهید کرد که «جنگ» ما نه 8 سال بلکه 35 سال است که ادامه دارد و «آنها که ایستاده اند» خم به ابرو نیاورده اند ...
البته من و شما مختاریم که نگاه و راه خودمان را از « آنها » جدا کنیم، همانطور که در متن نیز عرض کردم.
پاسخ:
لینک دریافت پوستر (السلام علیک یا امام حسن مجتبی علیه السلام)
- با تشکر از شما .
سلام اقای تاجیک چند مدتی بود به وبلاگت سر نزدم ولی امشب با نام نامی شهید حیدر قادر ابادی یک لحظه به دهه شصت رفتم حیدر ومحمد حسن  دوست صمیمی بودن که اتفاقا بعد شهادت حسن گاهی اوقات  شهید والا مقام را میدیدم احساس برادرم را به ایشان داشتم حیدر هم همینطور  چنان علاقه ای به اینجانب داشت که  احساس میکرد من عباسم و یک نوع علاقه واحساس برادرانه بین ما بود ووقتی خبر شهادت حیدر را شنیدم  همان احساسی که موقع شهادت حسن داشتم به من دست داد  خدا ون متعال  جوانان 20 ساله مان را با جوانان اقام امام حسین ع  همنشین بفرماید  ویادی بکنم از مرحوم غلامعلی
چقدر جالب-صمیمیت آن دوران کجا صمیمیت ایندوران کجا!!!!!!!!!!!-الان با ژیامک بجای احوالژرسی با فحش دادن ویا گفتن جوک و یا مسخره کردن از احوالات هم با خبر می شیم- خدا رحمتش کند شهید حیدر
پاسخ:
صلام سباقی جان!
سفهه کلیدت بجای « ژ » حرف « پ » را می ضند؟!
(-:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">