بعضی چیزها هستند که وقتی با دقت درباره آنها فکر کنی، علیرغم سادگی دنیایی از مفاهیم و نشانه ها را در خود دارند. چند روز قبل در میان یادگاری های دوران خردسالی خودم نامه ای جالب پیدا کردم که نمی دانم چطور به دست من رسیده است اما الان مطمئناً از بسیاری از یادگاری های شخصی و خانوداگی ام برایم ارزشمند تر است.
به یاد دارم آن سالها هر چیزی که مربوط به «جنگ» بود را با دقت و در جای مطمئن نگهداری می کردم، از دفترچه خاطرات پدرم در جبهه گرفته تا عکسهای برادرم و دوستانش پای اتوبوس هنگام اعزامشان به منطقه و تصاویری از تشییع یا مراسمی که برای شهدای روستای آن روز سرخنکلا برگزار می شد. یا حتی چند پوکه فشنگ خالی که بزرگترها از جبهه برایمان به سوغات می آوردند یا خودمان با کنجکاوی کودکانه مان و تلاش فراوان در حوالی «تپه مقصوتی»
۱۷ نظر
۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۹